نقش دل

تمام (پرانتز) ها را میبندم...رفتنت...توضیح اضافی نمیخواهد..♥

میگویند نوشته هایت را با نفس قلبت بنویس

نوشتمو نیامد بخواند

میگویند جای بوسه هایش را با اشک هایت بپوشان 

پوشاندمو او هرگز برایم جایشان را دوباره پر رنگ نکرد

گفتند دلتنگی هایت را با سکوت پنهان کن

کردمو حتی ندید دلتنگی ام را

تو که میگفتی من مانند قطره های باران ظریف و صاف و ساده ام پس چه شد چرا حالا مرا خیییلی پیچیده تر میبینی؟!!

تو که میگفتی هرچی من بگم، دنیایت منم ،نمیدانم کدام ادمی اینقدر اسان دنیای خود را خراب میکند

نمیدانم تو همانی ،همانی که بی فکرش ارام ندارم همانی که نگاهش اتش میزند بر قلب خسته ام

میگویند انسان هاااا از تغییر میترسن این را قبول ندارم  تو چه ساده تغییر کرده ای

|جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,| 23:22|فائز |

میدانی همش به فکر خودت هستی

من را طوطی میدانی که فقط میخواهی درون قفسی با تو باشم

در حالی که بود و نبودم برایت فرقی نمیکند

خیییلی نامردی آن موقع که باید می امدی فقط از دور لبخند زدی

آن موقع که با نبودنت راحت بودم امدی بی انکه هدفی داشته باشی

حرف هایی که برا تو میزنم را میگویی جمله این ها فقط جمله نیستند عاشقانه های قلب خسته ام برا توست

اما تو فقط میخوانیشون و میگویی زیباست...

خیییلی نامردی

این بارم از آن موقع هاست که خیییلی راحت میگویم ازت بدم میام اما ته دلم چیز دیگریست

 

|سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:,| 20:57|فائز |

امشب خسته ام،خسته تر از همیشه...کاش میشد گوشه ای از این دیوار سنگی دنیا نوشت:

خدایا امشب خسته ام فردا بیدارم نکن...

|سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:,| 20:56|فائز |

چقدر تنهایی ازارم میده

چقدر نبودنت بد بر تنم حک شده

چقدر قلبم بهانه گیر و لجباز شده

چه کردی با من،با قلبم؟

از اون وقت چشمانم با ابر ها همسفر شده اند...

شب و روز...

کاش بودی حتی اندک...

|سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:,| 20:53|فائز |

یه نفر یه جایی تمام روهایش تویی ، وقتی به فکر میکنه احساس میکنه زندگی واقعا با ارزشه...پس هر وقت دلت گرفت این حقیقت رو به یاد داشته باش:...   که یک نفر یه جایی بی قرارته بی انکه تو بدانی .

بعضیا هستن که تصادفی وارد زندگی ادم میشن

تکلیف اینده ات باهاشون روشن نیست

ولی نفست به نفسشون بنده

ستارگان هیچ وقت از یاد اسمان نمیروند ، و من مانند همان اسمانم که تو تک ستاره ی من هیچ وقت از یادم نمیروی

ای کاش میدانستی بدون تو و به دور از دستان مهربانت زندگی چه جهنمیست

وقتی چشمانم را روی هم میگذارم...خواب مرا نمی برد...تورا می اورد...از میان فرسنگ هاااا فاصله

نمیخواهم از دست بدهم انچه را که یک عمر متعلق به خود میدانم...عشق تو...نمیخواهم از دستت بدهم

بیا عشقمون رو محکم به هم گره بزنیم و ارزو کنیم این گره هیچ وقت باز نشه حتی با دندون روزگار

میدانم میدانی یا نه...؟؟؟!!!!

لحظه ی تولد من به همان ثانیه ای بر میگردد که تو برای اولین بار به من گفتی:  دوستت دارم..

.

 

   

چه زیباست خیالی که تو را از آن همه فاصله می آورد به کلبه ی تنهایی ام . ..

                                                      

خاص بودن خاصیت توست...تو همیشه خاص میمونی، چون سلیقه منی

برا او مینویسم که می اید دل نوشته هایم را میخواند و لبخندی میزند و میرود

ولنتاینت مبارک عشششششقم

 

|پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,| 1:29|فائز |

 دختره از پسره  پرسید:

من خوشگلم؟

گفت نه،

گفت دوستم داری؟

گفت نوچ،

گفت: اگه بمیرم برام گریه میکنی؟

گفت اصلا،

دختره چشماش پر از اشک شد. هیچی نگفت

.پسره بغلش کرد گفت:

تو خوشگل نیستی زیبا ترین هستی ،  تورودوست ندارم چون عاشقتم ،

اگه تو بمیری برات گریه نمیکنم چون من هم میمیرم...

|چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,| 18:46|فائز |

شب ها خوابم نمی برد

 

 

از درد ضربات شلاق خاطراتت روی قلبـــــم

 

 

بی انصاف…

 

 

محکم زدی ،

جایش مانده است …

|سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:,| 22:34|فائز |

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟

غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم و به شالاپ و شلوپ های گل الود عشق ورزیدیم

دومین روز چطور؟؟

پیش بینی اش را کرده بودی چتر اورده بودی و من غافلگیر شدم سعی میکردی من خیس نشوم و شانه سمت چپت کاملا خیس بود

سومین روز چطور؟؟؟

گفتی سرت درد میکنه و حوصله نداری سرما بخوری چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد

و چند روز پیش را چطور؟؟؟؟

به خاطر داری؟؟؟    که با یه چتر اضافه اومدی و مجبورم بودیم برا اینکه پین های چتر توی چشم و چالمان نرود دو قدرم دور تر از هم راه بریم

 

فردا...

دیگر برای قدم زدن نمیایم تنها برو ...

 

|سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,| 21:30|فائز |

همه چیز در زندگی عادت میشود

      مانده ام چرا

رفتنت این قانون را نمیپذیرد

 

|سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,| 21:28|فائز |

کامپوتر رو روشن میکنی..

صبر می کنی ویندوز بالا بیاد..

یه قلوب از چاییتو میخوری..

کلیک می کنی رو مای کامپیوتر..

میری تو درایو إف...

میری تو مای پیکچر..

دنبال یه فایل قدیمی می گردی..

پیداش می کنی،بازش می کنی..

عکسا رو نگاه می کنی...یه لبخند میزنی به خاطراتی که زنده شدن و دارن جلوت راه میرن..

میرسی به یه عکس... این عکس یه اشکالی داره...

نمی خوای قبول کنی...

جای یکی تو زندگیت خالیه...

دقیقا همونی که توی عکس خودشو انداخته تو بغلت...

محو عکسی...

به خودت میای...

کامپوتر رو خاموش می کنی...

خودتو پرت میکنی روی تخت

چشاتو می بندی و زیر لب میگی:

"لعنتی! ارزشش رو داشتی؟؟؟؟!!!!

 

 

 

 

|یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,| 13:48|فائز |

آدم  بعضی وقت ها

دلش از همه میگیره

میخواد به زمین و زمان فحش بده

این لحظه ها فقط کافیه

یه نفر بهت بگه:

 دیوونه چته من که این جا کنارتم

|چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,| 15:26|فائز |

من دیـــوانه ی آن لـــحظه ای هستــم که تو دلتنگم شوی
و محکم در آغوشم بگیــری
و شیطنت وار ببوسیم
و من نگذارم
عشق من
بوسه با لـــجبازی، بیشتر می چسبـــد!!!

|چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,| 15:20|فائز |

تـــو را دوست میدارم . . .
چه فـرق مى کند که چـــــــــــــــرا ! ؟
یــــــــــــا از چــــــــــــه وقـت!
یـا چطـور شـد که . . . !
چه فـــــــــــــــرق میکـند ؟!
وقتى تــو بـایـد بــــــــــــــاور کنـى . . . که نمـى کـــــــــنى !
و من بــایـد فـرامـــــــــوش کــنم . . . کـه نمـــــى کـــــنم !

|چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,| 15:17|فائز |

چقدر خوبه وقتی با عشقت قهر میکنی
و بر خلاف میلت میگی دیگه دوست ندارم !
نمیخوامت
این جمله رو بشنوی :
غلط کردی چه بخوای چه نخوای مال منی " ... !!!

|چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,| 14:58|فائز |

ببــــوس مــرا ...

بـــی خیال فــرشـتـــه های روی شانه هایمان...

آن ها حسودند !!!

کاش فقط یک نفر بود
 
 که وقتی بغض میکردم
 
 بغلم میکرد و میگفت
 
گــــریــــه کــــنی مــــیـــکــشــمــتـا........!

|چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,| 14:57|فائز |

خدایامن ترک تحصیل کردم بسه دیگه امتحان نگیر...!ღ

میشود روزی برسد


که بیایی


 

مرا در آغوش بگیری


 

بخواهم گله کنم


 

بگویی هیس


همه کابوس ها تمام شد ....

|چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,| 14:48|فائز |

دلم می خواهد نامت را صدا کنم!

یک طور دیگر!

جوری که هیچ کس صدایت نکرده باشد!

یک طور که هیچ کس را صدا نکرده باشم!

دلم می خواهد نامت را صدا کنم!

یک طور که دلت قرص شود که من، هستم…!

یک طور که دلم قرص شود که با بودن من، تو هم هستی…!

 

|سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:,| 11:28|فائز |

گفتی نفرین میکنی؟؟

 

گفتم نه اما از خدا میخواهم که هیچ کس اندازه ی من دوستت نداشته باشه.

|سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:,| 11:23|فائز |

در کلاس درس معلم گفت:  با اسارت جمله بساز...

گفتم:ماندن به پای کسی که دوسش داری زیبا ترین اسارت است!

بعد گفت:فعل رفتن را صرف کن...

 گفتم:رفتم ، رفتی ، رفت ... رفت که رفت و دلم را لگد کردو شکست.

|سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:,| 11:23|فائز |

بگرد...یادت را جا گذاشته ای    نمیخواهم عمری به این امید باشم....که برای بردنش برمیگردی

 

 

 

 

 

 

|سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:,| 11:21|فائز |

عجیب است دریای عشق...!!

                                   همین که غرق محبتش میشوی پس میزند تورا...

 

 

|سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:,| 11:17|فائز |

من حسودم...

من حتی به مولکول های هوا هم حسادت میکنم!

آه که چه بی مهابا تورا لمس میکنند...                   دوستت دارم

 

 

 

 

بغض هایم را به آسمان سپرده ام،خدا به خیر کند باران امشب را.

 

 

 

 

به سلامتی کسی که وقتی بغلش کردم تمام دلم لرزید...

نه واسه خوشالی...یا...عشق بازی،

واسه ترس از فردای بدون اون.

 

 

 

 

 

من از خدا نخواستم همه دنیا واسه من باشه...

فقط خواستم اونی که دنیای منه

واسه هیچ کس نباشه.

 

 

 

 

|پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:,| 13:44|فائز |

باید خودمو ببرم خونه!  خییلی گریه کرده باید ببرم صورتشو بشورم...

ببرم دراز بکشه...دلداریش بدم،که فکر نکنه...بگم نگران نباش میگذره...

باید خودمو ببرم بخوابد...

"من" خسته است.

|پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:,| 2:35|فائز |

نمیدانستم در پس کوچه باغ های چشمانت

                                                        مرا گرفتار عشق چیدن یک بوسه از لبهایت میکنی

نمیدانستم که پس از بوسه ز زلال لبهایت

                                                      مرا در آغوش خود غرق میکنی

نمیدانستم در حرارت آغوشت

                                      قلب مرا آرام میکنی

ولی این را میدانستم که اگر بی تو بمانم

                                                   خواهم مرد

|پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:,| 2:25|فائز |

دوست دارم دستم به اونی که دوستش دارم برسه و بگیرمش کلی کتکش بزنم

و یهو وسط کتک...

بزنم زیر گریه و بگم : آخه دیوونه...

دلم واست تنگ میشه...

اینقدر از من دور نباااش خوب؟؟؟؟؟؟!!!!!!!

 

|پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:,| 2:16|فائز |

بی تو در دفتر نقاشی ام دنیایی کشیدم

تو خالی و آن را با اشک پر کردم

و حال نمیدانی برگه زندگی ام بی تو

چه نا همواری هایی برداشته است

|پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:,| 2:11|فائز |

امشب دلتنگ شدم نه برا نبودن هااش نه برا بغل های گرمش

برا خودم خیییلی وقت بود به خودم فکر نکرده بوودم! چه بیهوده فقط برا کسب کردن نمره با سختی هاا میجنگم

بر سر اینکه امرز امتحان داشتم بازم کم خوابیددم دارم دیوونه میشم انگار رگ های مغزمو گفته باشن و از 2 طرف

بکشند.دلم برا خودم تنگ شده برا لبخند هااام ،باز خوبه او هست درسته پیشم نیست یادش هست

اون بهم زندگی میبخشه وقتی باهام میحرفه دلتنگی هاام هفته سختمو فراموش میکنم،

کل وقایق زندگیمو دارم براش تعریف میکنم اخ من خراب اون لبخندتم چقدر بهم آرامش میده فکر اینکه فردا

بازم با حوصله با عشق به حرفام به دلتنگی هاام گوش میدی تو دلم هیجانی پدید میاره.

عشقم خستم چرا گفتن اینکه دوستت دارم برام سخته چرا نمیدونی این هارو برای تو مینویسم که بخوانی

اما افسوس که دیگران میخوانند و یاد عشق خود می افتند...

نمیدانم چه میکنی،شاید درس میخوانی امیدوارم موفق باشی،با تو احساس یگانگی دارم خوشالیت،خوشالیی در دلم برمی انگیزد

دلم برات تنگییییده فدات شم چقدر دوست دارم ببینمت،باز خوبه عکست هست چون بدون لبخندت بدون لبات حتما

خواهم مرد.

|چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:,| 23:13|فائز |

میدونی چرا بغل کردن قشنگه؟!!!!

چون طرف راستت که قلب نیست همیشه خالیه و وقتی بغلش میکنی...

قلب اونه که پرش میکنه.

 

|جمعه 26 آبان 1391برچسب:,| 11:54|فائز |

سر به هوا نیستم اما همیشه چشم به آسمان دارم...

حال عجیبی ست دیدن همان آسمان که شاید تو...

دقایقی پیش به ان نگاه کرده ای...

 

|جمعه 26 آبان 1391برچسب:,| 11:54|فائز |

حواست هست؟

پاییزه...کم کم فکر باد و بارون باش...شاید کسی تمام گریه هایش را برای پاییز گذاشته باشد...

 

|پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:,| 16:33|فائز |

MiSs-A