نقش دل
تمام (پرانتز) ها را میبندم...رفتنت...توضیح اضافی نمیخواهد..♥
صدای خنده هایشان چه قوی می اید چه صدای غریبیست چه نوری از بیرون می اید و اینجا چه دنیای تاریکیست دیگر از دلم چه خواهین من که خود تارک این دنیا هستم
میگن دلتنگی قشنگترین هدیه عشقه خالا من با این هدیه قشنگ چی کار کنم؟!؟!؟؟!؟ وقتی به یادت میوفتم وقتی از نبودنت بارانی میشوم خمیازه امانم را میبرد دیگر حتی سلول های مغزم هم از نبودنت خسته ان از بی تو بودن اکسیژن کم بهشان میرسد کاش بودی... تو نیز مثل منی؟!؟!؟!؟ شبا کارت شده گریه همه شبهاتو بیداری؟!؟!؟!؟!؟ تو نیز با اینه قهر کرده ای؟ تو نیز مرا یاد میکنی چه کرده ای با من... منم ،را گم کرده ام نمیدانم کی ام فقط میدانم گم شده ای داشتم که برایش تا زمین امدم میدانی من در این بازی نباختم فقط کیش شدم اما تو، تو بازی دلم منو بد باختی بد... گفتند لبخند بزن غمت را از چشمانت خواهند خواند همش دروغ بود لبخند زدم و همه گفتند خوش به حالش چه شاد است هیچکس نفهمید غمم را دنیای دخترا دنیای عجیبیست ساده لوحانه دل میبندن اما بدان یه دختر انقدر ساده نیست وقتی میگوید دوستت دارد لعنتی بدان تو دنیا دیگر هیچ کس اندازه او دوستت ندارد دخترا تفاوت را دوست دارند متفاوت ابراز علاقه میکنند اما...عشقش فقط همان یکیست یه دختر وقتی دلتنگت میشود بدان تو دنیا هیچکس اندازه او دلتنگت نیست اینقدر پاک بهت وابسته میشه که...حتی فکر نبودنت هم تخریبش میکنه دیوونه لیاقت داشته باش اون یه دختره نه عروسک خیمه شب بازی خوشبختم میدانی چرا؟ چون ارامگاهی دارم گرم تر از اتش سجده گاهی خوشمزه تر از طعم البالو ارامشی راحت تر از ارامش مرگ وقتی او هست دنیا...رنگین کمانیست واسه خودش به یادت که میوفتم خیس میشوم چه روزگاریست برای لمس بودنت هم باید وضو بگیرم... وقتی سجده گاهم پیشانی توست چه ماءمنی امن تر از اغوش خودت بت من بودی،شکستمت وقتی... . . . خدایم شدی... عاشقانه هایمان را فقط دریا میدانست عمق عشقمان را فقط ساحل میدانست تو به ساحل و دریا دل سپردی و من... چه عاشقانه دل به تو باختم لامصب بد عادت دادای چشمانم را شبا بدون دیدن اس ام است رو گوشیم که میگفتی خوب بخوابی،شبت خوش عزیزم خوابشان نمیبرد زندگی...!!! در فرهنگ لغت منطقم همچین کلمه ای ثبت نشده شما بگویید وقتی زندگی ادمی کنارش نیست، به اون جسم بی روح چی میگویند...؟؟؟ روز هایش چگونه میگذرند...اصلا میگذرند...؟؟؟ میوه را هم اگر خییلی فشار دهی له میشود چه برسه به من که از فشار این دلتنگی خرد شده ام چقدر سرده بزار بیام تو اغوش... نه دلم یادت رفت او نیست خودم،مرا در اغوش بگیر خییلی تنهام خوابهایم بوی تن " تو " را می دهند ... نکند آن دور ترها، نیمه شب درآغوشم می گیری...؟! نیا...باران زمین جای قشنگی نیست من اهل زمینم خوب میدانم اینجا خیلی کمن همه،فقط او بود نه...بارانم خودت را در اغوشم نینداز بخار میشوی... در تب نبودنش بد میسوزم کاش قصه ما هم مثل قصه مادر بزرگ بود اسمونا ابی بود،اغوشا گرم روزاش افتابی،و کلی دوست... . . اما قصه ما اسموناش ابریه روزاش مهتابیه اغوشاش سرد سرده و همش تنهایی ارام بگیر دلم اشک نریز دست سرنوشت را بگیر و برو انتهایش را نمیدانم اما من که... اغاز این تنهایی را نمیپسندم اینکه باید فراموشت می کردم را میگم عاشقا بارونو دوست دارن . . . ولی من یه چیزیرو هیچ وقت نگفتم با هر اتفاقی به یادت میفتم …
تا حالا اشتباه کردی؟ اشتباه همون موقعیه که وقتی ازت میپرسه فقط اون حرفاتو گوش میده؟؟؟ بدون فکر بگی:اره اما در واقع تو کل روزت تو دلت حرفاتو به خودش میزنی کل روز با اونی تو قلبت،تو افکارت،تو خیالت تا اتفاقی میوفته تو سرت جمله چینی میکنی که چجوری بهش بگی اشتباه بزرگی بود تو تنها همدرد منی و من چه بچگانه اینو فراموش کردم باران را دوست داشتیم باهم زیرش دویدیم پریدیم گذشتیم از غم ها خندیدیم گلی شدیم،یواشکی دست در دست هم گذاشتیم در اغوش هم گرم شدیم قهوه ارامش را در کنار هم نوشیدیم و حال ... کاش چتر اغوشت بود خیسم از خیالت خسته ام بددد اسمان چشمانم بد بارانیست نمیدانم به کدام دیوار سرم را بکوبم اما دارم دیوانه میشوم دیوانه کسی که بهانه زندگی ام بود به یاد عقشم رفتم یه گلدون کاکتوس گرفتم گذاشتم کنار پنجره، هر روز صبح گلم بهم صبح به خیر میگه تنهایی چقدر بده اما من عاششق گلمم تا ابد چه ذجر اور که وقتی میرسی خونه غذات همونی باشه که اون عاشقشه وقتی به زور با بغض غذا رو قورت میدی و یهو اشکت سرازیر میشه زهر لبخنده ای میزنی و میگی: چقدر داغ بود... بعضی وقتا که خسته میشد یا دلش میگرفت میرفتم کنارش... دستامو میذاشتم... دو طرف صورتش... تو چشماش زل میزدم و میگفتم: ببین تو منو داری اما چه حماقتی که خودم ، خود را از او گرفتم... روزاییست که بعد رفقتنش سیاه پوشم کرده روزاییست بعد رفتنش کارم شده گریه قیافم شده داغون بدون تو دیگه هیچی و نمیخوام کاش بودی ، زمانیست که مادر میگوید باید به خود برسی اما چگونه؟ وقتی از هر طرف میروم به تو میرسم
فراموش کردم
تو تکراری ترین حضور روزگار منی
عجیب
به بودن تو
از آن سوی فاصله ها
خو گرفته ام ...
MiSs-A |