خودم


نقش دل

تمام (پرانتز) ها را میبندم...رفتنت...توضیح اضافی نمیخواهد..♥

بعضی وقتا که خسته میشد

یا دلش میگرفت

میرفتم کنارش...

دستامو میذاشتم...

دو طرف صورتش...

تو چشماش زل میزدم   و

میگفتم:

     ببین تو منو داری

اما چه حماقتی که خودم ، خود را از او گرفتم...



|دو شنبه 1 مهر 1392برچسب:,| 16:2|فائز |

MiSs-A