قصه


نقش دل

تمام (پرانتز) ها را میبندم...رفتنت...توضیح اضافی نمیخواهد..♥

دیشب بر سر چشمه ی بی قراریمان نشسته بودم،

قصه ی عشقمان را برای تمام نیلوفری های دلتنگی ام تعریف میکردم

شاپرک های های عشق اشک هایشان را روانه ی زمین میکردند

چه بد است هوای بی تو بودن نفسم دیگر گرفته ، منی که نفسم به نفس تو گرم بود

اشک هایم تا خود صبح همراهم بودن.میدانستم اگر در ان ضلمت تاریکی یادت نکنم خواهم مرد

نسیمی وزید و مهربانی مرا در اغوش کشید و به خواب برد

خوابی که امیدوارم تو را با خود بیاورد



|یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:,| 23:37|فائز |

MiSs-A