تصورش


نقش دل

تمام (پرانتز) ها را میبندم...رفتنت...توضیح اضافی نمیخواهد..♥

داشتم تصور میکردم نبودنش را که

احساس کردم لرزشی بر بدنم افتاد چرا یهو اینقدر سرد شد

دیوار ها تیره شدن،ترک برداشتن

اسمان دیگر ابی نبود

با صدایی به خود امدمو او را در مقابل چشمانم دیدم

اشک در چشمانم حلقه زد و خود را در بغلش انداختم

ارام خیییلی ارام در گوشم گفت:

فدات شم هستم،نگران نباش

دوستت دارم



|یک شنبه 30 تير 1392برچسب:,| 13:49|فائز |

MiSs-A